باز هم جمعه


هر شب تنهایی

بر سنگ مزارم ننویسید که او تنها بود بنویسید بهترین دوست تنهایی بود

الان شبه - جمعه

حس خوبی دارم. 

طبق معمول تو فضای شلوغ خونه پناهگاه امن من شده اتاق کوچیکم. از اینکه همه دم پرم میشن متنفرم.

دنبال یه آرامش ابدی میگردم. یه سکوت ابدی.............................

امروز عصر بغض عجیبی داشتم. به یکی از دوستام تو اصفهان پیام دادم. گفتم که میخوام باهات حرف بزنم. گفت الان موقعیت نداره. بد جوری زد تو حالم.

با علی و رضا بودم. یهو یاد یه جایی افتادم که برم اونجا تا خودمو آروم کنم.جایی که دلم نمی خواست برم. با رفتنم می خواستم به خودم یه چیزایی رو بفهمونم. به خودم بگم که به همین راحتی همه چیز تموم شد.

اولین دیدار.....

اولین هم صحبتی رو در رو.....

اولین خاطره به یاد موندنی......

اونجا اولین بود. ولی من آخرین کردم ....

تو حال خودمم الان. بی حس

دوستم تازه حالش اومده سر جاش میگه من موقعیت دارم بیا باهم صحبیت کنیم. ولی من تو شرایط صحبت نیستم.

آرامشم بهم میخوره. احساس میکنم ازم دلخور شده. دختر خوبیه . ولی من نمی خوام کسی خلوتم رو بهم بزنه.

همه ی حرفامو تو این جمله می تونم حلاصه کنم :

 

 

 

ســــــــخت دلتنگم کسی چون من مباد

غـــــــمی چون این نصيـــب دشمن من هم مباد........

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در شنبه 17 ارديبهشت 1390برچسب:,ساعت11:43توسط H.kH | |